فراموشی
روزگار می گذرد
ولی رد پاهایش
بر چهرهٔ مادرم جا مانده و
در تک تک خطوط آن خاطرهٔ خفته است
گاهی چنان تلخ چو زهر و
گاهی چنان شیرین
همانند عسل کوهستان می باشد
سفیدی موهایش چو برف در نوک قله
درخشان و زیباست و
او سالهاست که دیگر نمی ترسد
از هجوم زمانه در دنیای
نابرابری از
خشم مردانه در چشمان
شریک لحظه های عمرش و
از تولد دخترانش در قوم پیچیده شده
در عقاید کهنه آری او دیگر نمی ترسد
مادرم تلخی مرگ فرزند را چشیده است و
از بی وفایی روزگار و
مرگ عزیزانش
سردی کلام دوستانش
او دیگر نمی ترسد
سالهاست زیر سایهٔ خود می نشیند
و در صندقچهٔ قدیمی مادرش
در خلوت خانه درمیان
پارچه های قدیمی لبریز از
گل سرخ و آبی پی خودش می گردد
در آلبوم قدیمی پر از
عکس های سیاه و سفید
لای خاطرات ثبت شده
در دل تاریچهٔ عمرش پی نگاه مادرش و
دستان پدرش می گردد
او خوب میداند در انتظار آفتاب بودن در
سرما زمستان یعنی چه
او خوب میداند ماندگاری
عطر گل سرخ از چیست
او خوب میداند تشنگی در ظهر تابستان
از روی اجبار مذهبی یعنی چه
او با تار و پودش لمس کرده
تفاوت مرد و زن را در
جهان تاریکی افکار و
قدم زدن در زیر باران ترس را
او خوب میداند
دیوار خرافات بلند است
ولی چشمانش هنوز می درخشد
و دلش روشن است
گاهی زمزمه میکند آوایی که
پدرش در گوشش می خواند چه
شیرین است صدایش گرچه
در سرزمینش نجوا کردن زنانه جرم است
او یک مجرم است
که دیگر نمیترسد و
مدام زیر و رو می کند
اتاقک ذهنش را و
در زیر خاطرات قدیمی به
دنبال عروسکش می گردد
تا موهایش را ببافد و
نوازشش کند
او چه خوب معنی انتظار را می داند
و هر روز سحرگاهان در
محلهٔ قدیمی دلش قدم میزند و
میخیزد در لابه لای
خانه های پر از خاطره و
چشم به پیراهن درختان سبز می دوزد
و از باغچه نگاهش گل میچیند
درکوچهٔ باریک کودکیش و در انتهای
بن بست دل نازکش
از چشمان سیاه پر مهرش
قطرات باران بر خاطراتش میبارد
او خوب میداند کودکیش گذشته
ولی دوست دارد
باز هم در آن دوران زندگی کند
او ذهنش را خالی از حال کرده و
گویی جهانش زیبا تر شده
شاید ...شاید... شاید
آرامش خود را مدیون این است
که دیگر از تغییر گریزان نیست
آری دل قوی داشته است و
او دیگر نمی ترسد
ژرفین
تلاطم پاییز
پاییز که می شود دریا بی قرارتر
و انگار عاشق تر شده
و اینقدر جوش وخروش دارد
و بی تابی میکند
تا اشتیاق درونش را به سطح آب برساند
طوری امواج در هم فرو می روند
وخشمگین می شوند که حتی
صدای آرامبخش مرغان دریایی نیز
برایش موسیقی تکراریست
در دلش چه می گذرد
که فصل عاشقی میل بلعیدن دارد
وطوری به تن ساحل حمله ور می شود
که انگار مقصر نا آرامیش بوده
هر چقدر شن های ساحل را
در خودش غرق می کند تمامی ندارد
مثل ساعت شنی گردان
که مدام بر عکس شده
و با موج جدید بازمیگردد
واین تکرار و تکرار می شود
تا از خشم دریا اندکی کم کند
دریا در خودش فرو ریختن را خوب آموخته
شاید این تنها راهیست که
دریا می تواند پاییز را سپری کند
ژرفین
مهمان ناخوانده
دلم پاییز را می خواست
فصل عاشقی
فصل من
فصل برگ ریزان
فصل به رخ کشیدن خدا در خلق رنگ ها
فصل روزهای کوتاه و شب های طولانی عاشقی
آری دوباره دلم پاییز را می خواست
خیابان های پوشیده از برگهای رنگارنگ را می خواست
غروب زیبای تجریش را می خواست
قدم زدن بر سنگ فرشهای باغ سپهسالار را می خواست
صدای موسیقی دلنشینی که برگ ها زیر قدم هایم مینواخت را می خواستم
ولی افسوس انگار پاییز آخرین فصل سال است
از زمستان سوت و کور تر شده
انگار نه انگار که پاییز است
سر در گریبان، معجزه را از یاد برده اند
دلشان جایی برای عشق ندارد
تنشان خسته است
دنیا عوض شده
کرونا چیست؟ کجا بود؟ چرا آمد؟
بی دعوت مهمان جهان شد
انسان را درگیر خودش کرد
فصل ها تکراری، اخبار تکراری
درد ها تکراری و دلها تنهاتر شد
لذتی از غروب پاییز در دلها نیست
تن ها مثل ارواح در فضایی محبوس
جهان جولانگه مهمان ناخوانده شده
همه درگیر شدیم با دوری و قانون فاصله
زنده ماندن اعجاز جهان شده
نبوسیدن مادر قانون عشق با فاصله
خلوص محبت فراموش شده
پاک نکردن اشک فرزند برای رعایت فاصله
دیدن غم پدر بدون لمس دستش و باز این فاصله
دلم همان دنیای قبلی را می خواهد
قدم زدن روی برگ ها را بی فاصله
دست در دست تو بدون فاصله
شنیدن موسیقی دلنواز طبیعت را بی وحشت و فاصله
پاییز را می خواهم دوباره
و شنیدن صدای عشق را بی دغدغه
ژرفین
عشق در یک نگاه
عشق در یک نگاه را باور دارم
ولی یکبارهای تو زیاد شده است
ژرفین
رها شو
درد وغم که پایان ندارد
پس تو زندگی کن
لذت ببر عاشق شو
به درک بزار یک بار هم شده
درد تنهایی بکشد
غم بی کسی را حس کند
رهایش کن
ژرفین
عاشقانه تا همیشه
تو نمی توانی عاشق باشی
چون همانند خودت را ندیده ای
اگر تو هم با چشمان من خودت را دیده بودی
هرروز عاشق تر می شدی
چه زیبا گفته رهی معیری
تو را بجز تو نسبت نمی توانم کرد
که در تصور از این خوب تر نمی آید
ندیده ام کسی مانند تو
که ایمان دارم تو هم
اگر مثل خودت را می دیدی
عاشق که هیچ ، دیوانه اش می شدی
آن زمان است
که به من حق خواهی داد
دیوانه وار دوستت داشته باشم
من دیر زمانیست
مُماشات می کنم با خود زورگویم
که هر لحظه تو را می خواهد
تا بگذرد این روزها و شب ها
تا زمانش برسد
چشم هایم با طلوع چشمان زیبای تو باز شود
کنار تو در آغوش تو
آنجاست که تمام می شود
دنیای آرزو هایم
رسیدن به تو بهشتی است
که به قلبم وعده داده ام
در آن لحظه قیامت است
که من منتظرش بودم
چه کسی گفته قیامت بد است
پایان دنیاست
که این پایان برایم از هر آغازی شیرین تر است
آن زمانی که دنیای من به پایان می رسد
نگاهم در نگاه تو
روحم تَلاقی شده در روح تو
جسمم در آغوش تو
این همان بهشتی است
که به قلبم وعده داد بودم
آن لحظه خواهم گفت: الوعده وفا
ژرفین
ضربان عشق
نگاهت را عاشقانه نوشته ام
صدایت را به جان دلم بوسیده ام
ضربان قلبت را به گوش جان سپرده ام
حالا تو هر چقدر می خواهی نباش
من به عشقت زند ه ام
با خیالت خوشم
ژرفین
تو را چگونه حس میکنم
می دانی تو را چگونه حس می کنم
وقتی کنارم نیستی
قدرتی دارم جادویی
حس لامسه ام ماوراء الطبیعه می شود
وتنها دلیلش
این است که آخرین دیدارمان
دلم در دست هایت جا ماند
من پیچیده نبودم
تو خواستی سخت ترین راه حل را بروی
ژرفین
عشق واقعی
عاشق واقعی بودم
زمانی که عاشق شدن مد نبود
الان که سالهاست
عشق وعاشقی دام نیرنگ شده
زندگی آدما به خودشان مربوط بود
تا زمانیکه به ما ربطش نداده بودند
ژرفین
عطر نفس هایت
عطر نفس هایت
گرمی دستانت
صدایی پر مهرت
نگاهت
همه وهمه حکایت گر عشق بود
عطر نفست در جانم نفوذ کرد
گرمی دستانت حیات دوباره بخشید
صدایت انگیزه زندگیم شد
نگاهت تمام دنیایم
ولی من معشوقه لایقی نبودم
ژرفین
لذت تمام نشدنی
برای بهتر زندگی کردن بهانه ای
آری....
چه کسی بهتر از تو
آری....
مثل عطر خاصی
که بین هزاران عطر بویش
آری....
تو برایم مثل موسیقی
دلنشینی که حال بدم را
آری.....
همچو نفسی
که ممد حیاتی
آری.....
دوست داشتنت
لذتی تمام نشدنی
آری.....
با خیالت رویایی ساخته ام
آری....
بمان برایم حتی اگر
آری.....
دوستت دارم
آری...
ژرفین
خواب پروانه
چه زیبایی برایم
همانند خواب پروانه
مثل شبنم روی برگ ها
در صبح فروردین
بوی گل محمدی
در ماه اردیبهشت
پرواز شکو فه های گیلاس
بر فراز آسمان
در دل خرداد
گرم و مهربان
همانند خورشید تیر ماه
دوست داشتنی
کمیاب
هم چو گیلاس سیاه
در مرداد
عزیزکم
ژرفین
حکم لازم الاجراء
دوست داشتن تو
مثل نفس کشیدن اجباریست
قلبم برایم تصمیم میگیرد
حکم به عاشقی داده
لازم الاجراست
رد پای عطر تو در همه جای زندگی من است
برای همین سر به هوا شده ام
سر به هوای عطر تن تو
عطری که پیچیده در هوای زندگی ام
صدایت مثل صدای باران
دشت وجودم را بیدار می کند
نفست به نفسم که می خورد
مثل شراب مستم می کنی
پیش از آنکه بگویم به سلامتی نگاهت
آن لحظه دوست دارم
در گوشم نجوا کنی
من مستانه در آغوشت
فارغ از دنیا غرق شوم
ژرفین
جنون مطلق
دیر زمانیست
پرخوری برایم
درد بی درمان است
کابوس هر شبم از شکم سیریست
دقیقا یادم نیست
چه روزی بود
ولی می دانم
از زمان قرطینه تا به حال
پر خوریست
کار روز و شبم
چه شکمباره ای من
دیگر فکر نمی کنم
به تناسب اندام
هر روز فربه تر می شوم از دیروز
بی خیال زندگی
تولد
جشن
شادی
عروسی
از درد پرخوری به خودم می پیچم
ولی باز می خورم
بیشتر از قبل
بوی شیرینی
میرزاقاسمی
کباب
دیوانه ام کرده
جنون مطلق
راه نجاتم
شاید
پایان قرطینه است
ژرفین
چراغ راهنما
چند سالی
هر چند ثانیه رنگ عوض میکنم
لحظه شمار عمرتان لقب گرفتم
رنگ قرمزم توقف ماشین ها
که هر کدام حامل ماجرای
زن جوان و دخترش
عروس و دامادی که عشق را..
پیرمرد و پیرزنی که زندگی را..
جوانی که با صدای بلند موسیقی را..
راننده تاکسی جامعه شناس..
مردی عصبانی که هر روز فحش کشم میکند
آن جوان موتور سواری که سودای رها شدنش
را درسرعت می بیند
رنگ قرمز من ترمز آرزوهایش
کمی دورتر ماشین سیاهی، که کارش جابه جای سیاستِ
در لا به لای این همه هیاهو
بچه های که بر ماشین ها آویزانند
تا شیشه ها را تمیز کنن
و هرچه تمیز تر شیشه ها بالاتر
دست فروشان التماس کنان بین ماشین ها
دخترک گل فروش که گاهی گل هدیه می دهد
پسرک نوازده ای که فالش میزند
ماشین ها منتظر سبز شدنم می باشند
ولی این جماعت رها شده در لا به لای ماشین ها قرمز پسندند
و عابران پشت خط نیز هم عقیده اند با آن ها
چراغ زرد یا همان هشدار
سبز یا قرمز
ماشین ها یا آدم ها
سالهاست کارم همینه لحظه شماری
عمر مردم
ژرفین
تقدیم به: مریم
امروز؛ تولدِ گلم مریم بود
آن دوست؛ که با دردِ دلم مَحرم بود
همسایۀ ما بود که چون خواهرشد
مِهر و نظرش برای من گوهر شد
تا در دلِ من باز کند راه خدا را
با خنده اش احساس کنم نبضِ صدا را
در همدلی اش؛عشق زند نغمۀ بر باد
از دیدن و همصحبتی اش خاطره در یاد
هرسال همین روز به تو این گلِ میخک
ای مریمِ خوشگلم؛ تولدت مبارک
ژرفین