آخرین بار
آخرین بارها هیچ وقت از یادمان نمی رود
آخرین باری که تو را دیدم
در پارچه ای سفید پیچیده بودند ومی خواستند در گودالی بتنی بگذارند
گفتن رسم است
عزیزانت برای آخرین وداع رویت راببینند
وقتی پارچه را از رویت کنار زدند برای آخرین بار
صورت رنگ پریده ای را دیدم که انگار سالهاست خون در آن جریان نداشته
آخرین بارها همیشه به یاد می ماند
کاش به رسم و رسومات پایبند نبودم
وتو را پیچیده شد وبی حرکت در آن پارچه سفید رنگ نمی دیدم
کاش آخرین باری که باهم در زیر باران قدم زدیم و من
از اشعارعاشقانه ای که برای تو سروده ام ،می گفتم
وتو آرام به حرف هایم گوش می کردی ولبخند میزدی
آخرین وداع بود ولی لعنت
لعنت به آخرین بارهای که به اجبار در خاطرمان می ماند
من همان صورت پر مهرت را به خاطر داشتم
اگر آخرین بار دیدارم با تو را خرابش نمی کردند
نفرین به رسم های که آخرین بارها را برایمان تلخ کردند
ژرفین
ای کاش
کاش می شد
زندگی به میل و اختیار ما
هم قدم آرزوها بود
نه اینکه
پر از عقاید پدران مان یا
ضعف عاشقانه مادران مان و یا
حتی درانحصار حاکمان
غالب بر
جامعهٔ لبریز از بی اختیاری
کاش می شد
باران اشعار عاشقانه
در سراسر جهان ببارد و
دریاچه های از واژه های از عشق را
به دل دریایی مردم لبریز کند
کاش می شد
طوفانی از درک متقابل
بین نسل ها به پا می شد و
سونامی عظیم اتفاق می افتاد و
جهل و نادانی را در خود
ناپدید می کرد
کاش می شد
شکوفه های یاس تاج گلی شود در
جشن تولد
بر سر دختران نونهال
نه اینکه
دست گلی در دستان کوچکشان
در روز عروسی شان
کاش می شد
جنگ این کلمه پر از خشم
از دهان دیکتاتوران حذف شود
نه اینکه
مانند نوشخواران شکم سیر مدام
در دهانشان بچرخانند
کاش می شد
انسان ها را از برای اندیشه ها و
خدماتشان به دنیا
به معروفیت برسانند
نه اینکه با چهره های
بزک دوزک شده و اداهای تکراری
در جشن های من درآوری
در لابه لای موج های
اینترنتی
کاش می شد
آشوب تابستان را با
پارچی از آب یخ و هندوانه ای سرخ
در حوضه وسط حیاط
خانهٔ پدری به
آرامش دعوت کرد
نه اینکه
در زیر بار نابرابری اجتماعی در
ناعدالتی های تکراری
ته بازاری که
هیچ سهمی از آن نداری
دست و پنجه نرم کنی با
خورشیدی که مدام با
اشعه های باتون به دستش در
خستگی مطلق بشر
از پس آشوب خودش
بر سرها می کوبد
کاش می شد
قدم زدن در شهر
زیر سایهٔ بید های مجنون
سر به زیر
که در صف های اجبار ایستاده در
کنار خیابان های
متصل به علم
بدون تفکیک جنسیتی
آزادانه قدم برداشت
نه اینکه
ماشین های سفید و سبزی که
قانون اجباری حمل می کنند
به صورت ارشاد گونه
زحمت قدم زدن را بر عهده بگیرند
کاش می شد
زندگی را در دنیای ملموس خودمان
همین دردانه عالم هستی
درک کرد
نه اینکه
وعده سر خرمن عده ای منفعت طلب
که گاه خرمن را به باد داده اند و
گندمش را در انبارهای شکمشان
اندوخته اند
از برای آینده
روشن فرزندانشان و
ما نیز از درک اجباری
بی حس شویم
کاش می شد
ما همان باشیم که آرزوی خودمان هست
نه اینکه
آرزوی دیگران
در پس ذهن های پرورش
یافته مدرن شان
کاش می شد
دوست داشتن آزاد باشد
نه اینکه
مانند آزادی بیان سرگردان
پیچ و خم های اداری
کاش می شد و ای کاش می شد
ژرفین
یادواره
به یاد من باش
من با تو زندگی را دوره کرده ام
از آغوش تو شعرها نوشته ام
از آسمان نگاهت
تو را خواسته ام
هر لحظه
در قلبم
با تمام
وجود
ای رویایی گمشده
دوستت دارم
ژرفین
طنین صدای تو
صدای تو بیشتر از من با
من زندگی کرده است
در خون من جریان دارد و
هر بار که طنین زیبایش را میشنوم
با ملودی دلفریبی تپش های قلبم را می فشارد
با تو زیست ام بارها و
در خود تنیده ام
صدای زیبایت را و
بارها در من با من سخن میگوید
کاش میشد صدایت را
در سینه نگه دارم و
شب ها در آغوش بکشم و
با مهر بر سرش دست نوازش بکشم
نگاه تو در صدایت می پیچد و
بر چشمانم تکه میزند
مهرت بر نت های صدایت سوار می شود
تا به منی که در من است برسد
و منی که در من است
هر بار با صدایت
گریسته است
خندیده است و
عاشق شده است
صدایت سروده های جانم است
که بر تارهای صوت تو نشسته اند
و سوار بر امواجی بروی باد
و همچو باران بر روی ابر و
چون خورشید در آسمان
چون موج بر ساحل
چون قطرات در هوا
چو پرنده در اوج
به منی که در من است جان می بخشد
و حیات را این بار تو معنا داده ای
بدون باد
بدون خاک
بدون سبزار
بدون باران
بدون خورشید
فقط با صوت این نوای آشنا
به منی که در من است جان بخشیده ای
ژرفین
دلتنگی
دلتنگی را آغوش پر مهرت
نفس گرمت بر روی صورتم
بوسه های عاشقانه ات بر لبانم
بوی تنت وبرق نگاهت رفع می کند
دلتنگی را فقط قدم زدن
در زیر باران کنار تو
دست در دست تو رفع می کند
دلتنگی را کافه دنج ته خیابان بهار رفع می کند
جای که به من قول ماندن دادی
دلتنگی را فقط آغوش تو رفع می کند
دلتنگی را نفس گرم تو بر روی صورتم رفع می کند
دلتنگی رابوسه های عاشقانه ات برلبانم رفع می کند
دلتنگی را بوی عطر تو رفع می کند
دلتنگی را فقط صدای گیتارت رفع می کند
دلتنگی را دیدن برق نگاهت رفع می کند
ژرفین
دوستش دارم
شاید روزی حافظه ام پاک شود
ولی دلم مادام گوش زد می کند
کسی هست که به جان دوستش دارم
ژرفین
به آیینه نگاه کن
به آینه نگاه کن
این غبارها زدودنیست
غباری که در چشمان آینه گمشده است
به آینه نگاه کن
تصویرش گویاست
گویای یک واقعهٔ تلخ
که زیر چرخ دنده های تحریف له شده است
و حسرت چو دانه های خاک
ریز و نامحسوس
بر روی صفحه دل
کنار هم صف می بندند
دیگر آینه پیدا نیست
دانه ها ملموس شده اند
غرق درغبار ابدی
به آینه نگاه کن
این غبارها زدودنیست
زیر غبار آینهٔ روزگار
عکس دخترکان زیبایی پیداست
بوی گیسوان بلندشان
به مشام میرسد
چشمان سیاه شان در طلوع می درخشد
به آینه نگاه کن
این غبار ها زدودنیست
گرچه شرمسار هستند
شرمسار زیبایی هایشان
که چرا زیبا آفریده شدند
چرا نگاه های غیر بر آن ها چیره شده
و از لابه های سرزنش ها
بیرون میزند زبان فریبکارانه و
پیچیده شده در تحقیر و تحکم
و مدام به آن ها دیکته می کنند
که زن زیباست برای مرد
که زن زیباست برای عیش
که زن زیباست برای جهالت خفته
که زن زیباست نه برای خودش
زن آمده که بسوزد و بسازد
بارور شود و زیر بارها له شود
به آینه نگاه کن
این غبارها زدودنیست
گر چه سنگین است
نگاه مردان متوهم شهر
نگاه درد آلوده پر شهوت
نگاه لبریز از عشق های سطحی
در آینه نگاه کن
این غبارها زدودنیست
هر چند زن گوهر زیبایی
با حیله ای زیرکانه که
لبریز رنگ و لعاب فتنه و
با سیب سرخ در دستان کوچکش
همراه نگاه خشمگین آدمی
به گناهی او
گناهی که ندانست
گناست یا تقدیر
به این زمین زندان ابدی خویش
قدم گذاشت
در آینه نگاه کن
این غبارها زدودنیست
اگر چه در پیچ و خم نوشته ها
با دستان بی عشق
انسان به دو قسمت تقسیم شد
و تمامیت انسان
در نگارش فرهنگ فقیر
در لابه لای لهجه ها
و حروف الفبای لاتین
در هر سوی دنیا
به شکل های تزویر به بشر تحمیل شده است
به آینه نگاه کن
این غبار ها زدودنیست
گر چه زن و
تنها زن بود که
در دست عوام و
چه در دست خواص بازیچه شد
به آینه نگاه کن
این غبارها زدودنیست
گر چه در آینهٔ عریض و طویل تاریخ
در تکرار بی شرمانهٔ تبعیض
با فقر مطلق تفکر
اندام های ظریف زنان را
در زیر دنده های آسیاب
آسیابی که با نابرابری جنسیتی
با این تفکر همراه و هم قلم شد
و انسانیت را به خاک و خون کشید
به آینه نگاه کن
این غبار ها زدودنیست
با دست های باور
باوری که از آستین
تفکر زنانه بیرون می آید
به آینه نگات کن
این غبارها زدودنیست
ژرفین
سادگی
سادگی بیش از حد
مثل شیرینی می ماند
دل را میزند
مرا ببخش که ساده بودنم
دلت را زد
ژرفین
عادلانه نیست
هر روز دلتنگ تر از دیروز می شم
نمی دانم غم دوری تو بزرگ تر شده است
یا قلب من روز به روز کوچکتر
ولی هر چه که هست
عادلانه نیست
من فقط عشق تو را در قلبم جای دادم
ولی نمی دانم چرا قلبم درد می کند
نکند عشقت آنقدر بزرگ شود
که سینه ام را بشکافد وبیرون بزند
تنها دلی خوشی من
نگهداشتن عشق تو در قلبم است
به دور از چشم هر نامحرمی
عزیزکم بی تابی نکن
در قلبم بمان
چون صدای ضربان قلبم با
نفس های تو تنظیم شده است
ژرفین
آرامش
یاد گرفته ام زندگی را ساده زندگی کنم
عاشق خوش های ساده باشم
همین باران پاییزی
یک فنجان چای داغ در هوای سرد
بودن کنار دوستانم
کتاب خواندن
وصد البته صحبت با تو
ژرفین
کتاب زندگی
امروز کتاب زندگیم را ورق میزدم
به هر صفحه که می رسیدم
یاد آور حماقت هایی بود که هرگز جبران نمی شود
چه کارهایی باید میکردم و نکردم
چه حرفهای که باید گفته می شد و نگفتم
چه دوست داشتن هایی بود که باید ابراز می شد و نشد
چه آرزوهایی که تبدیل به حسرت شد
کتاب زندگیم قطور است
ولی مطالب جذابش در حد پاراگراف
نویسنده قابلی نبودم
اما ازین پس
کتاب زندگیم را جوری به نگارش در می آورم
که هر مخاطبی از خواندش لذت ببرد
نه اینکه شرمنده باشم
شرمنده دلم ولحظه لحظه هایی تکرار نشدنی ام
زمانی فهمیدم همان لحظه ها زندگی نام داشت
که کتاب زندگیم به چاپ دوم رسیده بود
ولی در چاپ دوم اصلاحش میکنم
و ناب ترین اتفاقات را به آن می افزایم
ژرفین
زخم زبان
زمانی قلبت به درد می آید که
اجازه میدهی بعضی از آدما
هر جوری می خواهند رفتار کنند
آنجاست که از سادگی خودت خجالت میکشی
من همیشه خودم هستم
ساده، بی توقع، بی نقاب
رفتار و گفتارم برازنده شخصیتم است
من عاشق یک رنگی هستم
صبوری در خون من است
فقط گاهی دلم می شکند
از حرفای که در شأن من نبوده و نیست
آنجاست که دلم برای دلم می سوزد
جوری مرا قضاوت می کنید
انگار سالهاست که قاضی هستید
ژرفین
جادوی عشق
عاشق شدن تنها به دیدن نیست
با تمام وجودم لمس کرده ام
من عاشقت شدم
بدون دیدنت
لمس کردم
تنها با موسیقی صدایت
که جادوی عشق را در من زنده کرد
ژرفین
موسیقی باران
صدای باران روی پنجره
و برخورد باران به اشیاء
یکی از زیباترین موسیقی های دنیاست
که روح را جلا میدهد
آسمان سنگ تمام گذاشته
برای این ملودی زیبا
زمان باران
از پنجره به بیرون نگاه کنید
یکی از بهترین کنسرت های خیابانی را خواهید دید
ژرفین