خواستنی
در چشمان سیاه تو
در عمق نگاهت
دهلیز تاریکی پر از
فریاد است
که عشق را به دیوارش آویخته ای
و هر از چند گاهی
دستی بر سرش می کشی
در عمق نگاهت
غمی خیز بر میدارد
تا با آزادی هم کلام شود
در سوسوی چراغ کوچک قلبت
هنوز امید به آزادی نفس میکشد
و انعکاس نور پنجره
بر آینه صداقت تو
جان را جلا میدهد
در انتهای سیاهی چشمانت
در پشت ابرهای مه آلود
زمان طلوع تفکرت زیباست
و آنگاه دنیایی در
چشمان تو نقش می بندد
ترکیب تفکر و نگاهت
از سر انگشتانت
بر تارها می تازد و
ملودی زندگی را میسازد
ومن تو را دوست دارم
نه برای زیبایی ظاهری
بلکه عمیق که میشوم
لذت میبرم ازمقام انسانیت
که در تو به وضوح خودنمایی میکند
از عزت نفسی که
در آوای صدایت گوش را
نوازش می دهد و
تو خوب می دانی
درد چه رنگیست
مستی اجباری و
حبس شدن در گنج دل
و نجوا در سکوت یعنی چه
تو خوب می دانی
عشق به رنگ سرخ است
از گوشه کنار قلبت مهر میچکد
در نوشته هایت
در کلامت
در نگاهت و
تو خوب می دانی
ساعت بدون عقربهٔ عمر
چگونه نمایش می دهد زمان را
و تو خوب می دانی
زخم زبان دوست یعنی چه و
چه درد ناک است
نگاه پر خشم نژاد پرستانه و
تو خوب می دانی
غربت یعنی چه و
آزادی بیان تحمیلی به چه معناست
و هنوز هم کودکی
در چشمان بازیگوشت
در کوچه پس کوچه های آرزو با
توپ سفیدوسرخ
لای به لای درختان بید
کنار خیابان متنها به باغ کودکیت با
حرکات مواج به سرعت پیش میرود
و خوب می دانم
بی جهت نیست که
ضربان قلب من با
هر پلک زدن تو
شدیدتر می شود
و تو بهترینم
چه زیباست سخنانت وقتی
کلمات را به آغوش میکشی
وهمچو گل یاس خوشبو
می پیچی به دیوار دلم تا ابد
تاانتهای عالم هستی
هر سحرگاه گلهای ذهن تو
روی دیوار قلبم
می شکفند و
این را خوب می دانم که
من همواره
تو را دوستت دارم
ژرفین
تو کجایی
تو کجایی?
چندیست که می بافم
ریسه ای از شعر
می آویزم به
پنجره نگاهم
تا رهگذارن کوچه و بازار از
ریسه های پیچیده در چشمانم
باهم سخن بگویند تا اینکه
دهان به دهان
بچرخد و به گوش تو برسد
تا شاید از آنجای که نمیدانم کجا
آمدی
تو کجایی?
تا گرمای خورشید وجودم فقط بر
تو بتابد و الاغیر و
در ییلاق گرم نگاهم زمانی اتراق کنی
تو کجایی?
از سر چشمه معرفت تو
سیراب شوم ودر گوشت
زمزمه کنم دوستت دارم
تو کجایی?
ای نور زیبای صبحدمان
روز و شب فرقی ندارد
وقتی تو نباشی
خورشید چشمانم
هر لحظه که به
تو فکر می کنم آن هنگام
زمان طلوع نگاهم میباشد
دوریت برایم
غروب مطلق باشد
تو کجایی?
دلم فقط تو را می خواهد
نه کمتر و نه بیشتر
تویی که پنهان شدی در
هر چه خوبیست
هر چه زیبایست
تو کجایی?
جایی برایت در آغوش من تا
ابد خالیست
در کجا جستجو کنم تو را
لای شعرهایم و
یا در نوشته های پنهانی ذهنم
تو کجایی?
که چون شبنم سپیددمان
بر صورت من بنشینی تا
بیدار شوم از
خنکی ولطافت تو
در صبحگاه چسبیده به بهار
تو کجایی?
ای مخاطب شعر هایم
تو کجایی?
ژرفین
ریل زمان
روزهای عمر
بر روی ریل زمان
به جلو پیش میرود
بدون توقف
و تکرار می شود طلوع و غروب
خورشید در افق چشمانم
و گه گاهی ورزش بادی ویا
باراش بارانی بی هدف
بر روح جا مانده از من
در دل دشت
دشتی که بارها بی تو پیموده ام
و تو را جستجو میکنم
برایم مدام تکرار میشود
وتکرار میشود
تا اینکه بی حسی تمام
جانم را فرا بگیرد
بارش باران
بارش غم است
وقتی چون تویی در کنارم نیست
تا لطافت باران
بر گونه هایم احساس شود
و یا از وزش باد در موهایم
شعر های
عاشقانه بسرآید
و این درد فراق قلبم را
دائما در هر حرکت ثانیه ها
مچاله می کند
همچون کاغذی از
شعر که بعد از خواندنش آن را
در دستانم فشرده میکنم
بی پایان است غم
ولی زندگی کوتاه است
چنان کوتاه
چو پلک بر هم زدن
بر دفتر خاطرات
خاطراتی که لبریز از توست
همان تویی که در نوشته هایم
به آغوش میکشم
و خیالت را
سبز تر از سبز
به نگارش در می آورم
و برای تو همیشه زیبا نوشته ام
و بهترین جملهٔ که نوشتم
دوستت دارم بود
آری دوستت دارم
ژرفین
دخترم ستایش
دخترک گیسو کمندم
سحر قبل از خورشید طلوع کردی
در صبح تیرماه
بوی تنت پیچید در اتاق انتظار
من اسیر عطر تو شدم
عطر نمناک گریه هایت
گرمای تنت بر صورت مادر
چنان شراره های خورشید
که بر سایهٔ صبح دلاویز شده
دخترک زیبای تابستان
مادرت شاخه های بی قراری
خواهد چید تا قدی بکشی
در دل جنگل نابرابری ها
مثل پیچک خیز بردار
بالا برو از قامت تکیده ام
برس به عرشی رویایی
تا که بوسه زند خورشید آرزو هایت
بر گونه های گلگونت
آغوش مادرانه ام
همیشه به روی تو بازاست
خیالیت راحت اوج بگیر
تا هر کجا که خواهی
بنشین بر شاخهٔ درخت زندگی
گیسویت را دست من بسپار
تا ببافم زنجیره ای از مهر
بالا بروی از آن
برسی به نقطه عطف آرزو هایت
بدرخشی چون خورشید
ستایشگر توست زندگی
ای ستایش مادر
ژرفین
دخترم بیتا
بیتای من
گل بی همتای مادر
عشق زیبای منی
توچقدرخوشبوی
نرگسی یا لاله وحشی
نه تو زیبا تری
خوشبو تری
بی نظیری بی مثالی
عطر تن تو
نفس مینای
ضربان نبض تو
ضربان قلب مادر
تو بهار من شدی
جان و دلم
عطر تنم
خورشید بی فروغی
هر روز صدایم کن
مادر مادر
ای صدایت نجوای زندگیم
قلب مادر با صدایت می تپد
جان دل بیتای من
ای گل بی همتای مینا
عشق تو در قلب من
مهر من همراه تو
تا ابد عشق منی بیتای من
ای گل زیبای من
ژرفین
زیبایی یعنی
همیشه فکر می کردم
زیبایی یعنی گل رُز توی باغچه
زیبایی یعنی گونه های مادرم
زیبایی یعنی نگاه پدرم
زیبایی یعنی باران بهاری
زیبا یی یعنی برگ های رنگارنگ پاییزی
زیبایی یعنی زن، یعنی من
ولی وقتی صدای موسیقی تو را شنیدم
فهمیدم زیبایی یعنی تو
تویی که با انگشتانت
زیبایی درونت را به تارهای گیتارت سپردی
زیبایی یعنی تویی که بی رنگ ولعابی
تویی که فقط باید گوش جان باشد
تا زیبائیت را بشنود
زیبایی تو نیاز به دیدن ندارد
باید با تمام وجود درکش کنی
شنونده زیبایی تو هستم
ژرفین
تفکر
دنیا با تفکر زیبا تر است
اگر هوش
متفکران به زنجیر کشیده نشود
حتی اگر هوش شان بوی شورش دهد
ژرفین
عشق حقیقی
آدم های زیادی در زندگیم هستند
بودند
و رفتند
نمی دانم تو در وجودت چه داری
حرف هایت آرامش بخش است
نفس هایت روح دوباره در من دمیده
تنها کسی هستی که
حسم را درک می کنی
تو کجا بودی عزیزکم
کجای دنیا
خوب می دانی
برای دوست داشتن
دوری ملاک نیست
هر کجا که هستی حست می کنم
مانند
قطره های باران بهاری روی گونه هایم
تابش خورشید در ظهر تابستان بر تنم
وزش باد پاییزی لابه لای مو هایم
و خدا می داند
که همچو جان در تنم هستی
جانم را نگیری
ای جان جانان
ژرفین
ساده دل
رفتی و دل بریدی از
هرچی که تو گذشته بود
یادت باشه این دلِ من
عاشق و خوب و ساده بود
یکروز که با دلخوریا
چشمامو رو هم می زارم
میگم که این تجربه بود
دیگه فراموش نکنم
که باعثِ غمم چی بود
بازم میخواد پیشم بیاد
دوباره عشقم رو بخواد
شاید دیگه دل ندارم
که راحت از نو بیارم
باید برام خاطره شی
یه وقتایی کم میارم
ژرفین
معجزه عشق
هرنگاه و لبخند
و دوست داشتن
عاشقت نمی کند
عاشق کردن
بلدی می خواد
کاری که تو خوب می دانی
چیزی شبیه معجزه
معجزه کردن کارهر کسی نیست
عزیزکم
ژرفین
هدیه
تو بهترین هدیه ای
که به من دادی
خودت بودی
چشمانت بود
نفس گرمت
حرف های دلنشینت
آغوش پُر مهرت
پس دلبرکم
به قول فریدون مشیری
تنم رابسوزان در آغوش خویش
که فردا نیابند خاکسترم
ژرفین
دورادور
دورا دور دوست دارم
ولی وقتی می گویم دورا دور جسمم را
می گویم
وگرنه روحم در تو ادغام شده
هر ثانیه قلبم برای تو می تپد
آرامش
حس خوب
دوست داشتن
همۀ اینها با نام تو عجین شده
با کلام تو
عزیزکم
ژرفین
روزنۀ امید
تو تنها دلخوشی همین لحظه ای و لحظه های پیش رو
و تمام لحظه ها ی عمرم
لحظه می دانی چیست پلک زدن
همان قدر کوتاه
ولی روزنه امید است
نور می بینی
ولی من
تو را می بینم
به همان اندازه امید بخش
ژرفین
اولین نگاه
اولین بار که دیدم
تورا
گفتم آشناست
جستجو کردم
در پیچ و خم های ذهنم
ته صندوقچه قلبم
مهر تو
کهنه تر از یک دیدار است
دوستت دارم را
پنهان می کنم
از تمام عالم
زمانش را نمی دانم
مثل خورشید مخفی شده
پشت ابر است
آسمان صاف که شد
می درخشد
مهرت آویخته شد
برقلبم
تا بدانم تو
تمام من شدی
لذت ما شدنم را
به جان لبریزم
تا آن زمان که
باورم داشته باشی و بدانی
عزیزترینم هستی
ژرفین
چکامه های خورشید
چکامه های خورشید بر تن زمین
گرم و سوزان کرده سطح خاک را
کویر عاشق چکامه های خورشید است
ستاره باران شود هر شب
کمی آن طرف تر جنگلی تشنه
که بر خلاف کویر عطش دارد
باران مرهمی است برای ترک های تنش
جنگل تشنه دلخوش به چکامه های بارانیست
گر چه که دریغ کرده آسمان مهرش را
با دو چشم خود خیر به آسمان
هر چند غبار گرفته چشمانش را
خاک تشنه با تمام روزنه هایش باران طلب دارد
معجزه کار عجیب و ماورایی نیست
همین که آسمان لب تر کند به عشق زمین کافیست
همین که ابرهای مضطرب را فرا خواند
کنارهم چکامه ای از باران سرآیند کافیست
چکامه ای که برای زمین آشناست
عطر باران امید دهد به زمین کافیست
آری اندکی صبر برای غلطیدن شبنم روی برگ درختان
تا که زندگی بخشد به طبیعت بی جان کافیست
رقص علف در دامنه کوهساران
شستن اندام های شقایق وحشی
زیر چکه چکه های باران کافیست
همین معجزه بس باشد
آری ....
آسمان در آغوش زمین چکامه دهد
ژرفین
اردیبهشت ماه من
اردیبهشت ماه من
عروس فصل ها
تخصص توست
مادرانه معطر بودن
بوی گل سرخ
گلاب کاشان
آری با تو
شهر من زیبا شد
از هجوم گل ها
همچو گل عرعر
یاس امین الدوله
گلهای برفی
کوچه های شهر
شده بازار عطر فروشان
بین الحرمین
بهار با تو بهار شد
ورنه تکراریست
فصل های سال
با شکفتن گل هایت
میوه ها شده تابستانی
برگ های رنگی پاییز
از همنشینی با
گل ها رنگارنگ تو
رنگین کمانی شد
گل برفی ماهت
الهام زمستان شد
اردیبهشت ماه من
عروس فصل بهار
ماه درخشنده
با تاج گل زنبق بر سر
با تو معنا گرفته
هر چه زیباست در دنیا
ژرفین