آری ما نمیترسیم
از خاک گداخته وطن
سرزمین بی آبش
شب های افسوس
ظلمت پایدارش
از غریبانه زیستن
از تعصب پدرانش
حماقت مادرانه
از جهل خرافاتش
آری ما نمیترسیم
زمزمه برتری دین بر علم
لحظه های پوچ پر لرزشش
سرخی ماه در خسوف
خوردن تگرگ بر شیشهٔ احساسش
معاند مسئول هرزه گو
از تحریف و تحریمش
از تحمیل عقاید
پشت آزادی بیانش
آری ما نمیترسیم
از آلودگی هوای بهاری
ظهر خشم آلود تابستانش
از خنجر خورشید
بر کمر کشاورزانش
آری ما نمیترسیم
از هیاهیو کودکان کار
پشت چراغ قرمزش
از سرباز وظیفه شناس
پشت خط ویژه اش
سفره های پر از خالی
کوچه های پر از دردش
خندهٔ تلخ مردانه
پس فروش اعضایش
از خیابان های شهر
آری ما نمیترسیم
از تکیه دادن به بالش نرم
شعر گویان حقیقتش
در دفتر سنگی
از جوهر قرمز قلمش
آری ما نمیترسیم
از باغبان باغ مترکه
از قیچی حرصش
گونه سرخ و تب دار
اتاق کوچک ته باغش
پیچک جنگی پیچیده دور نقاب
از له شدن زیر دندانش
آری ما نمیترسیم
عمر کوتاه جوانان
شعر آلوده به زهرش
حذف تاریخ از تاریخ
مرگ تدریجی افکارش
هیچ از هیچی باقیست
فقط و فقط قبرستانش
دفن در لایه های خاک
ماندگار در دل تاریخش
آزرده از ستم و ظلم
آوار ملالت بر وجدانش
تنگ دستی مردم غنی
به همت مردان تنگ نظرش
از خرد شدن استخوان ها
لای چرخ اقتصادش
آری ما نمیترسیم
ژرفین
این جهان پر شد ز هیاهو دروغ
درگوشه کنار این شهر تاریک
درغبار خانه های خاموشی
در طلوع و غروب روزمرگی ها مان
عمر سوار براسب می تازد چو باد
من خسته ز کشاکش روز و شب
در سینه درداست لبریز ز راز
دیده پوشیدی میکند چشمم ز راز
لب فرو بسته ام ز شعر دروغ
روح بی جان در تنم جولان دهد
روزگار خطوط روی چهره ام زند ز درد
چشمان در گودال چهره فرو رفته
در هجوم ثانیه ها فشرده شد قلبم
همچو دریا چشمانم بی قرار
احساس در رگ های تنم موج سوار
من از جهان بی تفاوتی سخن گویم
معصومیت خفته در جهان گویم
از قلب شکست در پیکر بی جان گویم
از دوری دلدار ز دل می گویم
افسوس که در هجمه دنیای دروغ
پنهان شده احساس درون
آری تنها در شلوغی تن گم شده ام
در موج های خورشان در رگ هایم
که به قلب شکسته ام میرسد
در هیاهوی راست دروغ دنیا
ژرفین
پارادوکس
روحم و تنم با هم متضاد هستند
روحم جای دیگر سیر می کند
و تنم جای دیگر
و این
بزرگترین تضاد دنیا است
ژرفین
بهانه
دلم بهانه میگرد هر شب
تو را هر دم
از من می خواهد
جوابی نیست برایش
دلم امشب
شراب ناب ز لبهایت
دلم مستی چشمانت
دلم آغوش گرمت را
طلب دارد
دلم آرام نمیگیرد
جوابش با تو باشد
من حریفش نیستم
ژرفین
من زن هستم
من زن هستم
روح دارم
درک دارم
قلب دارم
عاشق زندگی هستم
ورزش را دوست دارم
سیاست را میفهمم
آرزو دارم
استعداد دارم
همانطور که زیبایی دارم
ولی دلم شکسته
از بس میگویند
عشق
تنها چیزی است که زن ها برایش ساخته شده اند
ژرفین
نگاه طوفانی
نگاهت طوفانی در دلم به راه می اندازد
صدایت به موج های این طوفان شدت می دهد
نفس هایت در جانم وتنم نفوذ می کند
هر لحظه در دریای دلت فرو می روم
شنا کردن را نیاموختم
تا غرق شدن در تو را تجربه کنم
ژرفین
بازی حکم
هر بار که بازی حکم را می کنم
دل را حکم نمی کنم
چون معتقدم به بد شانسیم
اول بازی دل ببُرَد
بازیکنان حرفه ای می دانند چه می گویم
لازم نیست آس دل دست رقیبت باشد
دل ببازی
با بی بی وسرباز هم می بازی
او دلش را باخت
در پی سرباز رقیب
برگه های زندگیم را بی ثمره باختم
من بزرگترین بازندۀ این بازی بودم
قمار بازی که همه چیزش را باخته بود
من او را باخته بودم
توبه کردم
دیگر قمار نکنم
میروم از این شهر
شهر ی که قمار باز های حرفه ای نداشته باشد
شهری که مردمانش حکم را بلد نباشند
و شهری که برگه برنده دست خودم باشد
ژرفین
اظهار نظر
نظر دادن
دربارۀ هر موضوعی راحت نیست
اگر قرار باشد فکر کنی
ژرفین
ساز عشق
آلات موسیقی هر چقدر
حرفه ای ساخته شده باشند
اما هیچ ارزشی ندارند
مگر اینکه موسیقیدان از روح خود در آن دمیده باشد
این مصداق بارز خلقت است
ژرفین
جمعه
چه سخت میگذرد
این روزها
از آن سخت تر و تلخ تر
ثانیه های عصر جمعه است
کار از دلتنگی گذشته
دل، آوار شده درتنم
دلم
اتفاق خوب می خواهد
اتفاق شیرین
و صد البته
جرات وجسارت
تابتوانم
آوار برداری کنم
ژرفین
به دنبال چه می گردیم
میان خیابان های شهر
لای تئاترهای تکراری و
نمایش فیلم های سانسور شده و
لا به لای کنسرت های محدود از
خواننده های انتخابی
به دنبال چه میگردیم
لابه لای قطار های شرق به غرب و
افتتاح گرفتاریهای جدید
به دست مدیران همیشه فهیم در
پیچ و خم فقر اجباری
به دنبال چه میگردیم
در عمق حافظه ها
در لابه لای کتاب های حکومتی
در پس جنگ طبقاتی
به دنبال چه میگردیم
آزادی را فریاد زدن
شوخی مضحکی است
وقتی در آسیاب تفکرشان
بر گرده ات سوار شوند
و در یک چرخه تکراری
مدام افسار افکار را بکشند
و در این چرخش دوار روزگار ما
به دنبال چه میگردیم
در لای سیلاب تابستانی
و همراه شدن با خشم بی حد طبیعت
و با دست و پا زدن های اختیاری
به دنبال چه میگردیم
لای ون های مسافرتی که
دختران را به تفرجگاه اجباری می برند
و تغییر را با اثر انگشتانشان تعهد میکنند
ما به دنبال چه میگردم
لای خواسته های معقول
و افکار آزادی خواهانه
بشر نا آرام را به مقام انسانی رسانند که
در هیچ لغتنامه ای این گونه معنا نشد
و ما لای واژه ها
به دنبال چه میگردیم
لای درد های دست زمخت پدر
و رنج سفیدی که بر موهای مادر نشسته
و خشم برادر از مدرک دکترا
و درد های بسیار بزرگ خواهر کوچکمان
ما به دنبال چه میگردیم
سرگردانی مرضی مسری می باشد
که دامان همه ما را گرفته است
لابه لای بیمارستان ها
ما به دنبال چه میگریم
ولی ..ولی..ولی
آن ها چه خوب میدانند
به دنبال چه میگردند
در ذهن ها ی
به زنجیر کشیده شده
ولا به لای خرافاتی که
در اندیشه ها حبس شده
و در زندان از پیش تعیین شده تاریخ
چه خوب می دانند
به دنبال چه میگردند
و اما
ما هنوز هم
در پی مطالباتمان
در پشت درهای بسته شده با
بتون های سفت و سنگی
با کلید های زنگ زده در دست هایمان
به دنبال چه میگردیم
ژرفین
نقاشی پاییز
با دقت که به اطرافم می نگرم
مثل تابلوی نقاشی زیبا ست
رنگهای گوناگون
چشم نوازی می کند
سردی هوا در استخوانم نفوذ کرده
به درختان می اندیشیدم
در سوز وسرما
چرا اینگونه شاخساران عریان شده
و چرا رخت تن درختان نازکتر شده
طوری که تنه زیبایشان رخ نمایی میکند
باد با قدرت عجبی زوز کشان
لابه لای شاخه ها می وزد
برگهای رنگارنگ را
یکی پس از دیگری به هوا میبرد
و پس از چرخشی به زمین می اندازه
دنبال چه می گردد لابه لای شاخه وبرگ درختان
که دیوانه وار بر تن درختان تازیانه میزند
و قتل عام راه انداخته
و تا تنشان را لخت نکند آرام نمیگیرد
بیشتر انسان ها پاییز را عاشقانه دوست دارند
به خاطر برگریزانش
به ذهنشان خطور نکرده
این همه زیبایی
نتیجۀ شبیخون باد پاییزی به تن درختان است
و این زیباترین کشتار در تاریخ هرسال است
ژرفین
زلال و یکرنگ
خالصانه ترین احساسم را نثار تو کردم
تا بدانی این حس دوست داشتنت حقیقت درونم است
بدون هیچ پوششی
بدون رنگ و زلال
مانند آبی، که سر چشمه اش
در دل کوه باشد احساسم سرچشمه اش از قلبم است
شاید برای تو تکراری باشد دوست داشتن
از بس که "دلربا" هستی
ولی برای من حس نابی است که تکراری نیست
در تمام جانم ریشه کرده است
شکستن شاخه های احساسم تاثیری در نابودیش ندارد
باید ریشه کن شود
چه بهتر که به دست تو باشد
ژرفین
درخت چنار ولیعصر
سالهاست که درختان چنار خیابان ولیعصر
نظار گرند..
به قدمت صد ساله
دیدن وتجربه اندوختن
تا اینکه به بهانه های مختلف مثل سرطان رنگی سر این شاهدان عینی بریده شد
روزی به پای درد دل درخت چنار صد ساله نشستم
اکسیژن نهفته شده در برگ هایش را رها کرد
با زبان بی زبانی گفت؛چه درد ها و عاشقانه های که به چشم دیدم
چه لب ها که پنهانی در پناه من
چه اشک های
لبخند های
سایبان دانشجو و سرباز شدم
بر روی تنم غربت شان را حکاکی کردن به یادگار
در همین خیابان
در کشمکش های سیاسی جناح چپ و راست
مردم خون دل ها..
آری من عجین شدم با این جماعت
پوست تنم به کلفتی دست پیرمرد، نارنجی پوش
رنگ بر گهایم به سیاهی صورت دخترک فال فروش سر چهارراه
و ساقه هایم خشک مثل تن رنجور پیرزن دست فروش مترو
صد سالیست به چشم می بینم
دم بر نمیاورم
به جان ریختم
به ریشه هایم سپردم که در خاک نگهش دارند تا برسد به دست آیندگان
بگذار هر چقدر می خواهند
بهانه آفت بیاورند و سر ببرند
رازهای این سرزمین در ریشه های من
در دل خاکش به امانت می ماند
تا به وقتش
ژرفین
تعریف خوشبختی
خوشبختی برای هر کسی یک جور تعریف شده است
ولی برای من یعنی کاری که دوست دارم را انجام بدهم
با آدمی های که دوستشان دارم وقت بگذرانم
لباس کی خوشم می آید بپوشم
ساعت ها شعر بگوییم
ساعت ها شعر بخوانم
چای بنوشم
والبته منتظر تو باشم
تا همه ی خوشبختیم را با تو مخاطب شعرهایم به اشتراک بگذارم
شاید دیگران من را خوشبخت نمی بینند
ولی برای من این کارها آخر خوشبختی است و بس
ژرفین
پرنده
پرنده، فصل بهار رسید
موسیقی اش با توست
پَر بزن در هوای بارانی
نغمه سرای کن
بوی باران
بوی نم
عطر شکوفه ها
مست می کند تو را
حواست جمع پنجره های شیشه ای باشد
کودکی در انتظار پشت پنجره
نغمه هایت
هوای آزادی
پَر پرواز
همه را در بند می کشد آنی
هر چه آواز تو دلنشین تر
در قفس به رویت باز تر
پَر بکش پرنده
آسمان اوج دنیای توست
دور ترین نقطه ممکن
لانه ات را بساز
دورتر از آدما
پنجره ها
آن گاه نغمه سرای کن
زندگی پُر از معناست
با پرواز
با آواز
شیشه ها فریبنده است
چشم بسته عاشقی ممنوع
حرف پرواز است
نه اسارت
پرنده زیبا
ژرفین