غریب آشنا
غریب آشنا
فقط عکس تو را دیدم غریبه
چنان لرزان شده قلب ضعیفم
غریبه آشنا هستی برایم
نگاهت سوز دارد ای غریبه
چنان ذهن مرا درگیر کردی
که از خود بی خودم من ای غریبه
نگاه آشنا هر لحظه جانا
به کُنج ذهنم آویزد در اینجا
بیا با من مدارا کن غریبه
نگاهم کن تو در صبح و سپیده
بلرزان این دل بی تاب من را
بکن رسوای عالم این دلم را
ولی هرگز نگو من هم برایت
شدم مانند یک سنگ وغریبه
غریبه آشنا جانم فدایت
من گُمگشته جان میدم برایت
ژرفین
عاشقت شدم
لطفی کن ای جانان من
در خلوت دیدار مان
دستی بکش بر روح من
منی که عاشقت شدم
ای نازگل زیبای من
جام لبت مهمان من
شوخی نگیرعشق مرا
در دست بگیر موی مرا
منی که عاشقت شدم
روی تنم دستی بکش
بر لوح دل نقشی بکش
آواز خوانی شهرمی
روزی که همدل منی
در شهر صدای عاشقی
از کوچه ها پر می کشه
نفس به همدمت بده
منی که عاشقت شده
من از تبار عاشقی
سلسله ای رو به زوال
نخواه که بازیچه بشم
قمار باخته رو نباز
دراین غبار لعنتی
بیا که عاشقت شدم
پریشون نگاهت شدم
در شهر دل فقط تویی
تویی که عاشقت شدم
زیبای من رویای من
بیا که عاشقت شدم
ژرفین
مرا عهدیست
مرا عهدیست با این دل
که تا روح در بدن دارم
تو را از آن خویشتن دانم
چو روح درتنم باشی
مثل خون در رگم باشی
که از قلبم گذر دارد
مراعهدیست با دنیا
که تا وقتی جهانی هست
تو هم مانند خورشید من باشی
مرا عهدیست با یارب
که آن دُر گران قیمت
که با ارزش تر ین باشد
همچو الماس کوه نور
در موزۀ عالم نگه دارد
بهشت را با تو می خوام
وگرنه بی تو جان دل
این دنیا و آن دنیا ندارد
جهنم میشود هر جا نباشی
مرا عهدیست با خوبی های عالم
که هر چه خوبی در دنیا و عقباست
به نام تو پلاکش خورد باشد
مرا عهدیست
ژرفین
رویای من
پاییز فصل رویامه
فصل رنگی مث دنیامه
دنیابدون تو
دنیای مجنونه
نگام به نگاهت
حس جنونه
چو پاییزرنگی عاشقم
بدون تو سبز کم رنگیم
دنیام دنیام
غرق رویا غرق لبخند
گرم و زیبا
دریا رنگه چشاته
فرش رنگی زیر پاهاته
هنوزم چک چک ناودون
صدای رنگی بارونه
بیا دستام چترت کن
بگو مال منه دستات
بیا عاشق تر از من باش
بگو با من تو میمونی
وجودم عشق و احساسه
دلم بی تاب بی تابه
بخوان عشقم
صدات سازه
پر رمز پر رازه
تو می دونی که دنیامی
چرا اینقدر تو آرومی
بگو با من تو میمونی
دل دیونه پاییز
که برگاش رو نمی ریزه
فقط با دیدن تو
کل سال رو برگ ریزونه
بزار حست کنم
محاله ازت بگذرم
بگو با من تو میمونی
تمام عمر پاییزی
تمام عمر بارونی
بگو با من تو میمونی
مث عشق پاییزی
بگو با من تو میمونی
ژرفین
خاطرات کودکی
یه روز که از خواب پاشدم
دیدم هوا برفی شده
گلها و شاخو بوته ها
یخ زده رویایی شده
چقد سپید و دوستدارم
قشنگ و فارغ ز غمه
برای شادی و شعف
عامل پیدا شدنه
یادش بخیر بچه بودیم
تو کوچه های مدرسه
با دوستای محلمون
لیز لیزکی و خنده بود
دیگه گذشته اون روزا
یادش بخیر اون آدما
ژرفین
خاطرات شیرین
ميخوام برم به بچگی
شادی و خندۀ نخودی
میخوام برم به اون زمون
بايد برم به كوچه مون
كوچۀ پُر ز خاطره
دلم بازم پَر ميكشه
برای خانۀ پدر
برای دوست هم نظر
لی لی و گرگم به هوا
حرف بزنم با ماهی ها
قهرهای خواهر دادشی
سر آدامس و نقاشی
برم کنار حوضمون
زل بزنم به آسمون
یا اینکه از صبح سحر
دنبال قاصدک برم
داد بزنم تو رختخواب
بازم دلم قصه می خواد
کاشکی می شد که بچه شم
با بوس های مامان پاشم
ژرفین
آرزوی دیدار
همصحبت دیرین من
از من اگه دلگیر شده
دستای گرم کوچیکش
ز دست من جدا شده
باید برم تا آسمون
بگم خدای مهربون
بازم برام معجزه کن
بده ز عشقم یه نشون
میشه که باز پیشم بیاد؟
هرکاری گفتی میکنم
ماه میشم، پلنگ میشم
آرواره نهنگ میشم
گیسمو ریسمون میکنم
تو چاه میرم خرچنگ میشم
شبیه پاره سنگ میشم
فقط بازم یکبار دیگه
میخوام که من ببینمش
برام همین نگاه بسه
تمام جون و نفسه
اگه فقط یکبار دیگه
فقط برای یکدفه
دستای گرم عشقمو
بگیرمو نگاش کنم
میگم که دلگیر نباشه
عاشقشم یه عالمه
ژرفین